این پیروزی حاصل چیست؟ شانس یا فشار و مقاومت همزمان تیم ایران است که حریف را به اشتباه وامیدارد؟
بعد از این پیروزی غیرمنتظره و شیرین، مردم به خیابان میآیند تا جشن پیروزی بگیرند و در چنین لحظاتی است که همهچیز رنگ دیگری بهخود میگیرد. مردم از ساعتها ماندن در پشت ترافیک دلگیر نیستند. بوق نمیزنند که حرکت کن. بوقها معنی دیگری گرفتهاند. برای آنان که عجله دارند راه باز میکنند.
مأموران نیروی انتظامی در شادی مردم شریکند و دیگر مهم نیست که آدم کناریشان میتواند کسی باشد که اگر این لحظه نبود ممکن بود او را راهی کلانتری کنند. درمانگاهها یکباره خلوت شدهاند. کسی از گرانی شکایت نمیکند. پیرترها هم نهتنها از سر و صدای جوانترها گلایه ندارند که همنوا با آنها دست میزنند و میخندند.
جامعه ما چقدر این لحظات را کم دارد. لحظاتی که در آنها مهم نیست اهل سیاستی یا بازار. انیس چپی یا دمخور راست. لحظاتی که در آن کسی کاری به بالا و پایین شدن ارز و طلا ندارد. لحظاتی که در آن میشود همه مشکلات را ندید و تنها شادی کرد. اما این لحظه چگونه شکل بست؟
یک مربی کهنهکار گوش بر همه نک و نالها و چشم بر همه کاستیها فرو بست و تنها به باور خود بر خود تکیه زد به کاری که میکرد ایمان داشت و خودباوری را به تیمش هم تزریق کرد. به یاد آوریم که چه بیرون گود نشستهها مربیگریاش را زیر سؤال بردند و چه آنها که حتی یک عکس با لباس ورزشی هم نداشتند انتخابهایش را چه آسان به سخره گرفتند. فوتبال و کیروش درس آسانی دادند. کار را به کاردانش بسپارید.
اگر هرکدام از ما به جای دخالت در کار دیگری، کار خود را که در آن متبحر است بهنحو احسن انجام دهد به قول سرمربی، برجامها کاری از پیش نمیبرند. برای چنین شادیهای ملی، عزم ملی لازم است. کیروش پرتغالیتبار، ایرانیتر از هر ایرانی، نشان داد که ظرفیتهای این ملت چقدر زیاد است و میشود چه کارهای بزرگی کرد.
میشود از موانع نالید اما میشود دستی باشیم که موانع را کنار میزند. میشود از اسمهای حریفان نترسید. میشود با همه کمبودها و کاستیها، عظمت خلق کرد و برایش چه ساده جشن گرفت. میشود چه زیرکانه دست به اصلاح هر چه ناراست است زد و پای ایمان نشست و تنها امید را از دست نداد. میشود فرصتساز بود در عین بیفرصتی. میشود دیوار اعتماد را بلندتر کرد.
بیاییم مثل پریشب هر شب زندگی کنیم، کمی صبورتر.
بیاییم مثل فوتبال بجنگیم کمی جدیتر.
بیاییم همدیگر را نومید نکنیم. بگذاریم دست هرکداممان سایبان سر دیگری باشد تا این روزهای سخت هم بگذرد.
همه ما در یک کشتی نشستهایم یا با هم غرق میشویم یا با هم به ساحل نجات میرسیم. بگذاریم ما آن نباشیم که کشتی میشکند. کافی است کارمان را در هر جا که هستیم درست و وجدانی به انجام رسانیم تا این کشتی هم زودتر به ساحل نجات برسد.
این بزنگاههای تاریخسازند که ملتها را از نو میآفرینند. در تاریخ هر ملتی که غور کنید میبینید که عظمت آن ملتها در پس یک دوره سخت شکل گرفته است.
به جای هراس و نومیدی باید درخت امید را بارورتر ساخت. دولت و ملت کنار هم یکبار دیگر باید گردنه دیگری را طی کنند. همدلی نیاز مبرم جامعه امروز ماست تا بار دیگر با شور به خیابانها بیاییم تا پیروزیمان را جشن بگیریم.
نظر شما